جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

یکشنبه۲۷مهر۱۳۸۲همه ستاره های چشم من!

رو به روی آیینه نشستم خوب خودم را توی آیینه نگاه کردم . خوب زل زدم به چشمهایم! چشمهایم پر از ستاره است مگر نه؟ تو گفتی: نه کی گفته؟ خوب توی آیینه به چشمهایم زل زدم به مردمک سیاه چشمهایم! شروع کردم به شانه کردن موهایم که صاف بود و سیاه یکبار چهار بار ده بار شانه کردم و فکر کردم کاش تو توی چشمهای من یه عالمه ستاره می دیدی . کاش اصلا از اول تو ستاره ها را توی چشمهای من پیدا می کردی ! ولی حتی به من نگاه هم نکردی فقط زل زدی به سقف و گفتی : نه کی گفته ستاره؟ کدوم ستاره؟ ولی من دلم چشم ستاره ای می خواست !باید چشمهایم ستاره دار می شدند کشوی میز را کشیدم بیرون کیسه کوچک جیر سرخابی را در آوردم و روی میز تکان دادم یه عالمه ماه و ستاره کوچک و براق و رنگی توی هوا تکان تکان خورد و ریخت روی میز! خودم توی آیینه برق چشمهایم را دیدم یه ستاره قرمز برای چشم راستم و یه ستاره نقره ای برای چشم چپم جدا کردم. پلک راستم را بستم ستاره قرمز را چسباندم به پوست پلکم بعد چشم چپم! خودم دیگر هیچ چیزی نمی دیدم ولی کاش تو بودی و می دیدی که بلاخره چشمهایم پر از ستاره شدند آن هم ستاره های رنگی!!!!!!!!!