جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

باخ و من و پوتین های پلاستیکی قرمز

دراز می کشم روی مبل صدای موسیقی را می برم روی شماره ۴۰ می خواهم که فقط من باشم و موسیقی گور پدر همسایه ها ویولون گوش می دهم باخ . صدای ویولون می رود توی ته ذهنم ته نشین می شود و جایش تصویرها آرام آرام می آیند و از پشت چشم بسته من می گذرند . من ۶ یا ۷ ساله با بارانی و پوتین های لاستیکی قرمز توی خیابان اصلی پارک می دویدم و هر چند دقیقه به چند دقیقه سرم را بالا می گرفتم و باران مستقیم می خورد به صورت تپلم و جیغها و خنده های من و دویدن میان چاله های آب .بعد دوباره من ۸ یا ۹ ساله روی صندلی عقب ماشینمان با پدر آنقدر مسابقه ساکت بودن می دادیم که من خیره به ماشینهایی که از پشت سر می آمدند سرم را می گذاشتم روی لبه شیشه عقب و خواب می آمد و مرا با خودش میبرد. آرنجم را مثل همیشه می گذارم روی چشمهایم که همین یک ذره نور هم مزاحم قشنگی یاد آوری خاطراتم نشود. می خواهم عاشق شوم می خواهم دلم را به یک جایی آویزان کنم . نمی دانم دلم بد جوری هوای ابری و چکمه های لاستیکی قرمزم را کرده.
نظرات 22 + ارسال نظر
رضا شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:32 ب.ظ http://reza-n.blogspot.com

بعضی وقتها خاطرات قدیمی همراه با حس خاص اون زمونا سراغ آدم میاد.
من که اینجور مواقع یه سیگار روشن میکنم و چشامو رو هم میذارم تا یه وقت اون دنیای زیبا رو به هم نریزم.

امشاسپندان شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:34 ب.ظ http://amshasepandan.persianblog.com

دل من نیز برای زلالی های کودکی که پشت سر جا گذاشته ام تنگ شده است.تنهایی را میخواهم که تنها من باشم و من.

مهدی شنبه 6 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:19 ب.ظ

dost daram manam ashegh basham va khaterate mashoghamo goosh konam va khateratamo barash taarif konam. shayad be in tartib betoonim behtar hamdige ro beshnasim, hess konim va asheghtar bashim va dar nahayat ba ham tarkib beshim
va
...

نگار یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:28 ق.ظ http://ayehayezamin.persianblog.com

سلام خوبی؟ ، چکمه ی قرمز فکر نمی کنم هیچ وقت برگردن هیچ وقت .....

آرزو یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:13 ب.ظ http://zendegi-e-sagi.persianblog.com

پرنده! هی پرنده بی پروا!
درپی آن فوج گم شده بر مه آشیانه مساز!
من ساختم؛ باد آمد و همه رویا ها را با خود برد...
عزیزم! این زندگی سگی تر از آنست که عشق و عاشقی بفهمد یعنی چه.حتی خاطره بفهمد چیست.حتی فرق لطافت زن و مرد را بداند...

دوس جون یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:31 ب.ظ http://limo0o.persianblog.com

چی باید بذاریم رو چشمامون که حال و هوای یک سری چیزها رو از ذهن دور کنیم ؟ .... آرنج ؟ پتو ؟! و یا آجر ؟!

باران یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:18 ب.ظ http://chakad.persianblog.com

مثل همیشه زیبا بود

مسافر هتل کالیفرنیا یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:41 ب.ظ http://sokote-marg.blogsky.com/

سلام
خیلی وقت بود نوشته هاتو نخوندم
خیلی هم دلم برات تنگ شده
امیدوارم خوب و خوش باشی

فریاد بی صدا یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.faryad-b-seda.persianblog.com

........ تو را هنوز اگر همتی به جا مانده ست ............ سفر کنیم ، ......... سفر ........... سفر ادامه بودن .......... ز سینه زنگ کدورت زدودن است ......... - آری ........ سفر کنیم و نیندیشیم ........... اگر چه ترس در این شب ..........- که از شبانه ترین است .......... اگر چه با شب شومم ......... - همیشه ترس قرین است ........ سفر کنیم سفر ........... در این سیاهی شب .......... - این شب پر از ترفند ......... از این هیا کل ترس آفرین چه میترسی ؟ ......... مترسکان سر خرمنند و با بادی ........... چو بید میلرزند ....... سفر به عزم گریز ؟ ......... - این گمان مبر که مرا ........ سفر به عزم ستیز است ....... سفر شکفتن آغاز و ...... ترجمان شکوه است ........ سفر به عزم رهایی ز خیل اندوه است ......... سفر به عزم رسیدن به صبح هشیاری ست .......... سفر کنیم ، ............ سفر ابتدای بیداری ست ...

گالیا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:11 ب.ظ http://galia12000.persianblog.com

موسیقی باخ هنوز داره می زنه.پرلودهای زیباش.ژگمه ها هنوز خیسه.فقط خیس.روزگار غریبی است.

بابک دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ب.ظ http://tanhaei.blogsky.com

بابا تو کجایی؟؟؟؟؟معلوم هست؟؟؟؟؟؟

فرشته سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.caligula.persianblog.com

زیبا می‌نویسی ... با اجازه به شما لینک دادم / ارادتمند ...

دیوونه سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ب.ظ http://SHEL-S.PERSIANBLOG.COM

زیبا... یه چیزی فراتر از زیبا ... زیبا تر از باخ و ویلونش که مثله پرنده تو فضای اتاق پر میزنه مینویسی ........ با اجازه این دیوونه هم بلینکدتون

پروانه چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:15 ب.ظ http://www.kohbad.persianblog.com

نیاز به وجود پاک و حضور پرمهرت مرا از پای درآورد! ستایشت می کنم آنقدر که ناچار شوی مرا به بندگی بپذیری! راه را گم کرده بودم ولی در راه تو گام نهادم. مرا تنها مگذار! سلام.

تورج چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:41 ب.ظ http://a-ghasedak.persianblog.com

پیش از این با شما آشنا بودم. از طریق فرا. در وبلاگش در مورد شما نوشته بود. حالا می بینم هر چه نوشته حقیقت دارد. شاد باشید.

همشا گردی چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 05:49 ب.ظ

دلتو هر جایی اوویزون نکن .....دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد.........هر چند که معلوم نیست کی از دل خبر داره و کی نداره.

باران / طعم نان خارجی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:56 ق.ظ http://rainysea.blogspot.com

در سمفونی ۴۲ موزارت باران میبارد و ابرها خرامان میبارند و موزارت همچنان ناز باران دلکش و آرام را میکشد.

پویا یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:26 ب.ظ http://www.sunsit.persianblog.com

سلام عزیزم.خیلی جالب بود.موفق باشی بای بای

بینش یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 06:43 ب.ظ http://moaaser.blogspot.com

زلال زلال بود لذت بردم.

پویا یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.sunsit.persianblog.com

سلام عزیزم.خیلی خوشحال شدم از اینکه بهم سر زدی باز هم بیا.موفق باشی عزیزم/خوش باشی همیشه/بای بای

کورش سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 06:41 ب.ظ http://mash-ghandil.blogspot.com/

باز هم برای توء نیلوفر!


ساکت باش، نخند!
باد شمال غرب می وزد و تو بور می شوی.

صبور باش!
گوشه پنهانی نیست
که من تمام شده ام.

- سفیدهایی که می آیند،
سرخهایی که دور می شوند
و تماشای ایستاده زردهای شگفت زده. -

کاف سیصد و بیست و سه...
سمت راست لطفاً.

جاده ها خالق دلتنگی اند.
ساکت باش، نخند!
بزرگ شدیم
و به سادگی همدیگر را مجازات می کنیم.

...
من با کفشهای قهوه ای راه می روم، خودم دیدم.

دوره می کنم جریان نامفهومی را که ناباورانه گذر کرد
و خیره می شوم به کفشهای قهوه ای.

عادت کرده ام به نبض گنگی که شقیقه هایم را می کوبد.

...

نـخند!
بوی ماهی می آید.
آمده اند بالا کـه آفتـاب بگیرند.

- خوب بود ماهـی را شهامت داشتیم! -

باد شمـال غـرب می وزد
و بور می شویم...


...

نوشتنت مثل خیال بعد ظهرهء مثل آشی ست که مادر پخته بود قبل از آنکه بروم... یا مثل ملافه هاست در بهار... نه؟

دوستت داریمء

کورش

شیدا چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:17 ب.ظ http://sheidaparsa.persianblog.com

زندگی در گذر است.
انچه در خاطر سبزت به تحییر بنشیند هنر است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد