تو به خیالت فشار نیاور،راحت باش
مثل خواب یک روز در میانه تابستان
انگار که از آغاز چیزی اسمی چه می دانم ،هیج مشگلی به اسم من نداشته ای
با اینکه همیشه حتی از تصور آن همه پله می ترسیدم پایین آمدم
گامهایم را از رفتن های بی خداحافظی و پی در پی تو پر می کنم
و تو با تمام ناخنهای از ته گرفته ات روی رگهایم پنجه می کشی
و هه دیگر در هیچ مکانی
در هیچ ساعتی از تو خبری نمی رسد ، و من حتی به عقربه ساعت هم نگاه نمی کنم
و همچنان از تو خبری نمی رسد
و من اینبار مثل همین زمستان یخ حتی یک قطره اشک هم نریختم و نمی ریزم
عیب ندارد زردی من از تو سرخی تو از من
تو خیالت راحت
دیگر اینبار فهمیدم که به رفتن بی خداحافظی تو عادت کردم
برای همین است که مشتم را باز کردم تا همه شنها بیرون بریزند
و برای همین است که اینبار حتی دیگر گریه ام نکردم
برو فقط همین.......................
زمانی تصور میکردم میتوانم دیگر نگریم ...
...
سلام.:.در نشیب پاها شکسته شکستهتر از خارها کوفتهتر از سنگهای مردهتر.در فراز جسمها، آویختة دست دستها، بریدهتر از قلهها.دریاچهای افتاده نرم، نازک سخت باور میشود.
همینکه از دوزخ خاطرههایی همیشه به سمت آخرین ایستگاه یک عشق بیسامان عبور میکنم تازه میرسم به عمق آوازهای تــــــــــو که دیگر از کجاوة لیلی و مرگ مجنون هیچ چیز روشنی را هرگز بهیاد نمیآرد .موفق باشی مهربان
من عاشق قلم توام...
آره خیال همه شون راحت راحت
روزگان در چرخش مداوم خود خاطرات را به ارزانی در برابر دیدگانت سلاخی میکند
برات pmگذاشتم و همه چی رو گفتم همه چی یعنی واقعی ترین نامه....
nahid nazaninam azize delam omidvaram in ja ro bebini azizam man hich peyghami az kasi negereftam ageh momkeneh dobareh baraye man benevis chi neveshti golam mamnoonam. niloofar zamnan aziz jan adress webat ra nazashti.
دلم میخواست خیلی خصوصی تر از اینا بهت میگفتم که چقدر به تو و فلسفه ات و حتی سیگارت ارادت دارم ..دلم میخواست بدونی من تا اخر نامه هاتو خواهم خواند ..هر چند تو شاید میلی نداشته باشی ...یا مخاطب این شکلی زیاد داشته باشی..اما من با قلب و نگاه خودم منتظر سطور بعدی ات هستم....و خیلی چیزای دیگه که میشه راجبش توی یه جای امنتر حرف زد...نیلوفر رمیده عزیز ..
از اینکه دیگه گریه نمیکنی خیلی خیلی خوشحالم.بلاخره به این نقطه میرسیدی...