جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

برای شازده کوچولو

شازده کوچولو گفت رنگی بنویس، برای من بنویس، چشمام پر اشک بود ولی گفتم باشه می نویسم . گفت رنگی بنویس دلم پر خون بود اشکام می ریخت پایین ولی گفتم باشه رنگی می نویسم. گفت قول بده میان گریه و بغض گفتم قول. گفت خوشحال بنویس زار می زدم ولی گفتم باشه خوشحال می نویسم. هر روز ساعتها می آمدم اینجا پاکت سیگارم همین جا فخجان چاییم سرد و دنیایم خاکستری،و همه حرفهاییم خاکستری. آزاده  بیا با دستهای من نقاشی کن دستهای من عجیب ارغوانی را کم آورده اند و سبز را و ................ توی دلم عجیب خالیست بسم نیست؟ چرا بسم است. دلم نارنجی می خواهد.قد آبی آسمان.

 

نظرات 20 + ارسال نظر
طلیعه دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:52 ب.ظ http://darlling.blogsky.com

سلام
قشنگ بود به منم سر بزن

بدون امضا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:23 ب.ظ http://bedoneemzaa.blogsky.com

نارنجی بنویس قد آبی آسمون شادی بیار !

لوتوس دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:13 ب.ظ http://coffeelotus.persianblog.com

خاکستری شده ام و ارغوانی سخت ازارم میدهد...
نارنجی بنویس به اندازه همه ابی ها...به اندازه دلم که خیلی گرفته ...باور کن خیلی زیاد است...همان قدر نارنجی بنویس...شاید که من هم ارام گرفتم که از نارنجی خالیه خالیم....

لیلا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:49 ب.ظ http://leily.mihanblog.com

منم آبی می خوام...سبز هم می خوام... یه چیز دیگه هم می خوام که روم نمی شه بگم!!!!!
تو رو خدا نرو... باورت نمی شه که چه وابستگی ای به نوشته هات دارم... هر جا می ری بدون منم هستم... پشتت...به هر عنوانی که دوست داری، یه دوست، یه خواهر... هستم...

اورانـــــــــــوســــــــی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:01 ق.ظ http://Czar-uranus.BlogSKy.Com

هستی؟ بودی که باشی هنوز؟ من گم شدم. عینهو سوزن. بو میکشم. نزدیک میشوی. بو گم میشود. عینهو سوزن.خیلی خوشحالم امیدوارم همیشه استوار باشی.ولی نه با زاری و نه با اشک و نه با غمهای خاکستری.

pSyChO سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:47 ب.ظ http://funk.persianblog.com

ارغوانی رو باید بو بکشی

نسرین سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ب.ظ

تو فوق العاده ای . مخصوصاً وقتی که می نویسی به خاطر بقیه که دلشون گرفته اما جرئت ندارن بگن یا بنویسن.
قلمت پایدار عزیزم.

آسمان چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:11 ق.ظ

سرت را به سمت آسمان بلند کن
آبی آسمان را می بینی؟
رنگ نارنجی خورشید را؟
رنگ مهتابی ماه را؟
خسته ای
می دانم
شب است یا روز؟
نمی دانم
بلند شو
سرت را از پنجره بیرون بیاور
کمی هوای خنک را لبریز شو!
پا بگیر
بر پاهای خودت استوار شو
رنگ آبی را از آسمان سهم ببر
از خورشید
ار ... خودت!
بلند شو!

marjan چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:42 ب.ظ

از این جملات خوشم نمی آد خیلی لوسه چرا از حافظ و سعدی و این همه شاعر خوش سخن چیزی نمی نویسی شاید بهتر باشه هنوز کپی برداری بکنی
ناراحت نشی یک وقت
از این داستانهای آبکی خیلی خوندی حرفهایت هم آبکی شده
توی تمام داستانهایی که خوندی غرق شدی شاید هم توی بعضی هاش هنوز موندی و درت نیاوردن
خیلی دوست دارم برات از چیزهایی بنویسم که بدردت بخوره
مثلاً اینکه خوندن فلسفه برات خیلی لازمه البته زیر نظر یک استاد که فردا باز نیایی حرفهای آبکی تر از اینها بزنی
بازهم بهت سر می زنم
موفق باشی

گوشه چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:30 ب.ظ http://goushe.persianblog.com

نیلوفرکم! خوشحالم که باز رد پاتو می بینم. دلت رو به روی نارنجی ها باز کن. به روی قرمزها و زردها. بذار گرما بگیره، برافروخته شه، ضربانش بالا بره. بذار عشق با همه وجودش به سراغش بیاد. بذار این زخم کهنه هوا بخوره، خشک شه. نذار خونابه ها رنجت رو بیشتر کنه. حق حیات رو واسه خودت حفظ کن. فردا با همه ابهاناتش مال توست. خوبیش به ناشناخته هاشه.

مارلین پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ http://www.tak1.blogfa.com

امید هست در خلوت شبانه به ناز وجود درونت پی ببری
نه به خلقت ظاهر تا اینبار بهانه جنسیت را گم کنی
و به فردا بیندیشی که امروز سخت خراب است

سیروس پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ق.ظ http://sj.blogsky.com

تو فوق العاده ای! فکر کنم دلت یه تابلوی نقاشیه تو مایه های کارای ونگوک. اونا که از دور ساده و بچه گانه به نظر میرسن و هرچی نزدیک میشی پیچیده تر و لبریزتر از رنگ و طرح دیده میشن!
ولی یه ذره هم بخند. بلند بلند و الکی عین دیوونه ها!
موفق باشی- زیاد دعات میکنم

مریم میرزا پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:36 ب.ظ http://wchapter.persianblog.com

عزیزم...

امید پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ب.ظ

سلام ای تنها ی همراه
چقدر از وبلاگت لذت بردم خیلی عالی بود باید از دوست نازنینم سیروس جان تشکر کنم که شما و این وبلاگو به من معرفی کردش
نوشتها ت خیلی سبزه و زمزمه ای از نگاههای منتطر با اشکی ارغوانی داره و فقط جای یک لبخند آن هم از ته دل خالیست پس بخند

شیدا جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ

نمی دونم. واقعا نمی دونم. حس غریبی داری نیلوفر ولی نه برای من. درست شبیه احساس خفگی و دست و پا زدن در خلع . هیچ کس مثل ما نبود. آنچنان که هستم .که هستی.

امید شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام شبت خوش آخه الان نیمه شب که دارم برات پیام میزارم چه را نمی نویس یا بهتر بگم چرا کم می نویسی درد که خیلی زیاده م نه ؟؟؟؟ خوب یه آشنای غریب که گوش شنوا داره مانند من دوست داره نوشته ها تو
از پوشت اون کلمات غمی به تصویر کشیده شده که بغض هر خواننده ای تو گلو مشکنه و انو با خودش می بره نکه فکر کنی همه بغض ها به خاطر تو نه صدای کلمات تو شده یه چشمه که داغ دریایی دل آدما رو باز مکنه تا شاید فرصتی باشه تا سبک شن خوب اینم از خورخواهی ما آدماست که تو نوشته های تو دنبال ریشه سرخ اشکامون هسنیم
با آنکه هیچ نمی شناسمت برایت لبخند سلامت و پیروزی آرزو میکنم

امید یک اینترن

امیر حسین شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 03:16 ب.ظ http://webgasht.net

ها این عکس بی ناموسی چی بید گذاشته بیدی فیریض وشه بعدا استفاده وکنی؟؟؟/// « بعضی عکسها هیچ تناسخی با نوشته نداره»

شازده کوچولو یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:40 ق.ظ

یک جعبه مداد رنگی دارم میدم به تو ، همه رنگی داره

کوهیار + آرمان یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ق.ظ http://www.ernesto.blogfa.com/

سایه ای بود
زیر تکرار باران
سایه خاکسترینش
خموش بر بستر سرد من
و آن گاه پرسیدمش
به کجا؟
گفت:
پشت پریشانی خواب های خط نخورده کودک خیالم...
گفتم چه گونه؟
گفت: سر کوه ...
خاکسترش مهتابی بود

گوشه دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:13 ب.ظ http://goushe.persianblog.com

داشتم کامنت ها رو می خوندم یهو انگار کوبیدن تو سرم: بعضیا چقدر.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد