جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

انتها

می گویند به انتها رسیدن هر ارتباط عمیق عاشقانه ای حسی دارد مثل حس از دست دادن عزیزی ! باور نداشتنش، تهی شدنش، بغض کردنش، زار زدنش، ضجه زدنش همه به از دست دادن عزیز دلبندی می ماند که حالا باید باور کنی زیر خروارها خاک با دستهای خودت مشت مشت خاک ریخته ای رویش روی همان دستها که فکر می کردی پناه است و نبود روی صورتی که بارها بوسیده بودیش روی آن دو پایی که روزی از خیابانی با تو گذر گرده اند و روی آن چشمها ی عزیز . مرده شور این زندگی را ببرند که همه اش مویه است بر گور زندگان................باید پرید!!!!!!!!!!!!

نظرات 14 + ارسال نظر
تنها در لاریسا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:15 ب.ظ http://sormellina.persianblog.com

یه چیزی رو میدونی؟
طول نقاهت فراموشی مرگ عزیز یک سال هست و
به انتها رسیدن رابطه عاشقانه 2.5 سال؟؟؟؟؟؟؟

یک پیرو از جنس احساس شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://nothingonlylove.blogfa.com

نیلوفر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما من می خوام زندگی کنم

مهستا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:58 ب.ظ http://mahasta.com

سلام دوست قدیمی همه ی رابطه ها زود یا دیر به انتها می رسه خداکنه آدم خودش به ژایانش برسونه که یه عمر ژشیمون نباشه اقلا

تندر شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.tondar7j.persianblog.com/

آره دقیقا این حسیه که بعد از جدایی از عزیزی داری..جدن که تلخ..
از جمله پایانیت خیلی خوشم اومد:مرده شور این زندگی را ببرند که همه اش مویه است بر گور زندگان

لوتوس شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:23 ب.ظ

خداحافظ!...
حالا دیدار ما به نمیدانم ان کجای فراموشی
دیدار ما اصلا به همان حوالی هرچه باداباد
دیدار ما و دیدار کسانی که ما را ندیده اند.
پس با هرکسی از کسانمن از این ترانه محرمانه سخن مگوی
نمی خواهم ازردگان ساده بی شام و چراغ
از اندوه ما با خبر شوند!
قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرار ما سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بی جهت بهانه میاور
که راه دور و
خانه ما یکی مانده به اخر دنیاست!
نه٬...
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قراپت محرمانه نامه ها و رویاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که مارا ندیده اند
دیدار ما به همان ساعت معلوم دلنشن
تا دیگر ادمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست!

[ بدون نام ] شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ب.ظ http://hump.blogsky.com

اینجا بدون موسیقی خیلی برهنه به نظر می رسید. این یکی هم مثل آن قبلی که من خاطرات زیادی را با نوای آن و نوشته های تو ساخته بودم٬ زیبا و دلنشین است. دلم می خواست بنشینم رو به رویت ولی و بگویم این دور را تا کی می خواهی بگردی...

زاغچه شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ب.ظ http://bluesong.persianblog.com

جایی از قول برتراند راسل خوندم که : ترس از عاشق شدن ترس از زندگی است... ولی خیلی دلم می خواد روزی چشمم به مطلبی بیفته که کسی از راسل پرسیده باشه: تعریف شما از زندگی چیه و راسل جواب داده باشه.

فاطمه یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:33 ق.ظ http://www.faatemeh.blogfa.com

من هم زنده بودن رو انتخاب میکنم!

شهره یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:41 ب.ظ http://shabneveshteh.blogfa.com

وای که روزی هزار بار با همین دستهای خودم...فایده نداره آخرش یه لبخند با چشمای خیس خاطره یه نفس بی اونکه....

نازنین-گل یخ یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ http://nazanin55.blogfa.com

تجربه تلخی..........
باید پرید...یا ماند و پژمرد!

فضول سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 06:23 ق.ظ

چه بسیار گلهایی که باد از من گرفته است.
اما من غمین،
گلهای یاد کسی را پر پر نمی کنم.
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم

مریم چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:18 ق.ظ http://ania.blogfa.com/

سلام نیلوفر
همین حالا
شروع کن به دوست داشتن خودت!
آنگونه که دیگری را دوست داری
تنها راه نجات است
سیلی حق تو نیست عزیزم

نرگس چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ http://manbahatdostam.blogfa.com/

...
تو زندگی چند بار باید بمیریم؟

بدون امضا چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:58 ب.ظ

عزیزکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد