بدون عنوان فقط برای تو و بادهای اول پاییز و کمی هم برای دل خودم
همه چیز عجیب بوی تو را می دهد بوی همان سیگار پشت سیگار و نمی دانم چه بوی دیگری که فقط مخصوص تن تب دار تو بود و بس . حالا سا عت قشنگ تو ۱:۳۰ دقیقه شب را نشان می دهد و من با گریه صفحه سیاهش را محکم می بوسم دلم دستهایت را می خواهد که نگران مرطوب بودنشان بودی و من نبودم .دارم به زمین می رسم و حتما تو داری می پری توی آسمان وقتی که برسم از درد ضجه می زنم از درد نبودنت و نیلوفرت ۲ تا از آن قرص قرمز های بزرگ می خورد تا لااقل صدای ضجه هایش کوتاه شود .دلم برای صدایت پر می کشد برای صدایت که کش می آید که دلم را با خودش می برد به دورها خدا کند کامپیوتری که داده ای کار کند و بازی در نیاورد دلم می خواهد بوی تو را از توی عکسها حس کنم و خنده تلخت را وقتی به زور مرا از تن گرمت جدا کردی آخ که هیچ رفتنی به این تلخی نبوده ؟ مگر نه ؟؟؟برایم حرف بزن تند تند و بی وقفه نگاهم کن مثل همان ساعتها که از پشت شیشه روشنیهای روز پیدا بود و وقتی رو بر می گرداندیم همه جا تاریک بود و فقط صدای موزیک کافه ها می آمد و بس .
فقط می دانم دوستت دارم خالص مثل کف دستهایم که خط عمرش چه کوتاه است حالا بیشتر دوستت دارم بیشتر از ۲۵ روز پیش به خاطر ساعتهایی که هیچ نفهمیدیم کی شب شد از بس که هم را بو کشیدیم . به خاطر تمام ساعتهایی که هیچ نفهمیدیم کی صبح شد از بس که مست بودیم و من حرف می زدم و حرف می زدم و بغض می کردم و تو چه قشنگ گوش می کردی و به خاطر تمام گریه ها وقت و بی وقت نیلوفرت توی کوچه های شهر غریب و پر از رهگذرهای مست و چراغهای که وقتی از پشت علفها نگاه می کردی تازه می فهمیدی که شمعند نه لامپ همه شمعهای به انتها رسیده کافه ها بودند یادت هست؟ . دوست دارم که همیشه عروسکت باشم مثل همه آن شبها و روز ها .دوستت دارم به خاطر بوی خوش نفست که بوی سیگار می دهد و تنت که مثل تنور داغ داغ است و صدای خنده های کو دکانه ات از سر شوق توی ماشینهای بازی.................
نیلوفرت روی خاک ایران
ساعت به وقت ساعت قشنگ تو ۳ صبح