دل من که خشک شد از بس که تو یادت رفت برش داری

هنوز بزرگ نشده ام هنوز جدی های دیگران شوخی کوچکیست برایم تو از من یک زن پخته می خواهی که من نیستم من از تو هم بازی شوخی های دلتنگی . تو از من آدم بزرگ می خواهی من از تو یک هم قد یک هم بازی که بشود با او روی تخت افتاد و غش غش به روزگار خندید تو از من یک خانوم می خواهی من از تو یک دل که فقط برای من بتپد دوست دارم خود خواه باشم دوست دارم پاهایم را روی زمین بکوبم و سرت داد بکشم که عاشق من دختر کوچولو باش نه یک زن ۳۲ ساله بیا با هم به روزگار بخندیم هیچ چیز جدی نیست باور کن.