چقدر این شیشه قطور است و چقدر دستهای من از تو دور .
چقدر این شیشه قطور است و چقدر چشمهای من از مردمک چشمهای تو پر. چشمهایم مردمک چشمهایت را از بر کردند برای روز مبادا و این روزها سخت همان روز مباداست.
چقدر این شیشه قطور است و چقدر سردم می شود وقتی که دستهای تو دور شانه هایم نیست.
چقدر دیر هم را پیدا کردیم . و چقدر پاسپورت من زشت است که هیچ کاردار سفارتخانه ای مهر به تو نزدیک شدن را توی آن محکم نمی کوبد که همه دنیا صدای آن را بشنود.
و چقدر این دل صاحب مرده ام عاشقت است . |