جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

بعد از ننوشتنها!!!!!!

خیلی وقت است که ننوشته ام خیلی وقت شاید یک جور قهر کردن بود با هر چه کاغذ و نوشتن و ............!شایدم
یک جور لج کر ده بودم با خودم! نمی دانم!
دیشب کلی اینجا نوشتم کلی ولی نتوانستم که آن را در بلاگ ثبت کنم! امروز حالم بهتر است! احساس مریضی را دارم که تازه از رختخواب بیماری پاشده است! دارم با خودم مدارا می کنم؟؟؟دلم می خواهد کاری کنم ولی نمی -دانم چکار باید بکنم!دوست دارم مثل قدیمها بشوم مثل همان روز هایی که فقط خودم میدانم!خود آلانم را دوست ندارم خود آلانم را نمی شناسم دلم برای خود آنوقتهایم تنگ شده! دلم برای آن دلی که جایی آویزان بود تنگ است
دلم آلان به هیچ کجا آویزان نیست!!!!!خود حالایم را هیچ دوست ندارم خودی که زن خانه داریست و میشود با او خوابید!حالم از این خود به هم می خورد!!