دارم برای تو می نویسم شاپری !
قصه صد بار تو را مجسم کردن و بعد محو شدنت را !
دارم از تو می نویسم شاپری !
چه روزهای بسیاری که می ایستادم رو به روی همین آیینه قدی و به شکمم نگاه می کردم و دست می کشیدم روی شکمم جایی که قرار بود خانه تو باشد.
دارم از تو می نویسم شاپری ، گل قشنگ من ، دخترک معصوم من!
دارم از تو می نویسم که ۲ سال تمام با من راه رفتی خوابیدی وقتی که غصه می آمد و تمام قلبم را می گرفت فقط با تو آن حرفهای مگو را می زدم ( مثل تمام مادران و دختران).
دارم از تو می نویسم و از آن سقف خیالی که هر دویمان چه ساده دلانه باورش کردیم.
دارم برای تو می نویسم شاپری از تو و از از همان سقفی که شیروانی بود و از آن اتاقهایی که دیوارهایش چوبی بود و از آن اتاق آبی که قرار بود اتاق تو شود و روی سقفش ستاره های شبرنگ بچسبانم و شبها با هم ستاره ها را از آسمان اتاقت بچینیم و فردا باز دوباره بچسبانیمشان برای شب. همان جا که قرار بود شب و روزش دست خود ما باشد.
دارم برای تو می نویسم شاپری !
برای تو که قرار بود روی مبلها ی قرمز و سفید چست و خیز کنی و آواز بخوانی.
دارم از تو می نویسم شاپری و آن سقف خیالی که با ساده دلی باورش کردیم !
دارم برای تو می نویسم شاپری برای تو که معصوم ترین قسمت زندگی من بودی چه غش غش خنده ها که با هم نکردیم و چه های های گریه ها که من تنها تو را هم در آن شریک کردم.
دارم برای تو می نویسم شاپری !
برای تو و بوی کیک خانگی که می دانستم عاشقش می شوی .
دارم برای تو می نویسم شاپری !
برای تو و صورت غرق شکلاتت که پر از بوسه اش می کردم و شیرین زبانیهایتکه همه را عاشقت می کرد دارم از تو می نویسم شاپری!
دارم از تو می نویسم که حسرت شنیدن مامان گفتنت تا ابد در دلم ماند!!!
نیلوفر