جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

چهارشنبه۱۶مهر۱۳۸۲چسب زخم!

شاید خواب دیدم شاید همه چیز را توی خواب دیدم . دریا را کوه را صخره ها و گلهایی که یک شب روی دستم روییدند .

شاید که نه حتما توی خواب بوده است چون دیگر گلی کف دست من نیست! گلهای کف دستم همه با آب پاک شدند .
میدانی ؟ باز یک جایی حوالی قلبم درد می کند شاید اصلا همان جا ته قلبم باشد یک چیزی مثل یک زخم مثل یک حفره !!!!!!!!!!!!!
ساعتهاست که دارم فکر می کنم توی حفره دلم چه بگذارم تا حفره بودنش از یادم برود! و شاید هم یک خیال لوس کودکانه که چه کنم تا دل زخمیم قشنگ تر به نظر بیاید !!!!!!
تیله را امتحان کرده ام . نه خوب نیست با رنگ دلم هارمونی ندارد ! انار خشک شده کوچک و سیاهی را توی حفره دلم فرو کردم نه نه فایدهای ندارد دانه های خشک شده توی انار با هر تکان من صدا می دهند و من دوست ندارم صدای تق و تق دلم را کسی بشنود!!!!!!!!!فایده ای ندارد!!!!
همان چسب زخم قدیمی از همه چیز بهتر است از همانها که بچه کولیهای میدان ونک به زور توی کیفم فرو کردند!!
از همانها که بعد از کندنش جای چسبش می ماند!!!!!!!!!!!!!!!!!!