جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

(سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۲) برای دختری که هیچوقت خلبان نشد !قسمت دوم!!!

و من مثلا کوه را نگاه می کردم! و آخرین جنون مشترکمان عکس یادگاری با موتور و آبشار در پیاده رو خیابان توپخانه!و رفتن تو که چه تلخ بود و دستور اکید تو برای گریه نکردن و نیامدن به فرودگاه! (گاهی چه بی رحم می شوی! )و گریه بلند بلند من در تمام راه پله های خانه تان ! و تمام آن شب و تمام وقت هایی که به کوه نگاه می کنم! و تو رفتی رفیق بچگی ها رفتی که موهای فرفریت زیر هیچ روسری زندانی نباشد !رفتی تا هر وقت که دلت خواست بخندی و گریه کنی و داد بزنی و نقل مجلس هیچ کس نباشی!من عروسی کردم و تو اولین کسی بودی که مرا با لباس عروسی دیدی و این بار بدون اینکه کوه را نگاه کنی گریه کردی! رفیق بچه گی ها نمدونم چی شد که روزگار من و تو بهم گره خورد!ولی خورد ! ما بدو ن اینکه حرفی بهم بزنیم شدیم رفیق هم تو شدی خواهر نداشته من ! تو رفیقی که می خواست خلبان بشه و حسابدار شد من رفیقی که می خواست فیلم ساز بشه و شد ولی یه فیلم ساز بدون فیلم!!!!!!