جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

جنسیت گمشده

نفرینت نمیکنم که بمانی نفرینت نمی کنم که بمیری نفرینت می کنم که زن باشی و بفهمی

(سه شنبه۱۴ مرداد۱۳۸۲) برای دختری که هیچوقت خلبان نشد! قسمت اول

تو را به یاد می آورم همان شکلی که بودی مو های سیاه و فرفری که طاقت مقنعه را نداشت و دو گیس شده بود آویزان از کنار گوشهایت!با آن خودکار عجیب زرد رنگ که همیشه از گردنت آویزان بود ! تو همیشه هیجان انگیز ترین موجود زندگی من بودی و این هیجان سر زنگ نقاشی که تو مثل شعبده بازها از کیفت تیشرت میکی موس را در می آوردی که مدل نقاشیت باشد جایش را در من به جنون میداد!و تابستان آن کودکی که من شیفته خل بازیهایت شده بودم و منع ما از تماسهای تلفنی و این فقط میتوانست از مغز تو بیرون بیاید که نامه بنویسیم و نامه نگاریهایمان شروع شد و من تا آخر عمرم قیافه مفلوک نامه رسان را از یاد نمی برمکه التماس کنان وساطت ما را می کرد که گناه دارند بگذارید همدیگر را ببینند فاصله که فقط یک کوچه است. و دلیل با نمک مادر بزرگ که عیب ندارد در عوض انشایشان خوب می شود!نمی دانم حالا واقعا انشایمان خوب شد یا نه؟؟و سالها گذشت و ما همچنان سعی می کردیم که انشایمان را خوب کنیم و همچنان برای هم می نوشتیم بدون آنکه ببینیم قد کداممان بلند تر شده است و هیچوقت صورتت از یادم نمی رود وقتی بعد از سالها در خانه تان را باز کردی و من را پشت در دیدی!!!!و باز سالها گذشت و تو دوباره با تصمیم به ازدواج غیر منتظره ات که در یک خط برایم نوشته بودی به یاد من آوردی که دیگر آن دختر کوچکی نیستی که روزی به سوسک می گفت سوکس!و یادت می آید شب عروسیت هر دو با هم رفتیم زیر دامن لباس عروسیت که از در کمد آویزان بود و دور خودمان چرخیدیم و چرخیدیم و غش غش خندیدیم! یکهو بزرگ شده بودیم!!!!و فردایش تو شدی قشنگترین عروس شهر یادت هست! و باز گذشت و گذشت و تو رفتی به خانه ای که از پنجره اش کوه پیدا بود و وقتی که می خواستی خیلی غصه بخوری می پریدی روی کابینت آشپز خانه و سرت را می چسباندی به شیشه و زل می زدی به کوه!و چه شبها و چه روزهایی که ما(من و تو)درآن آشیانه عقاب تو با آن ۸۵ پله اش که دور از دسترسش می کرد تا صبح با هم حرف زدیم خندیدیم مثلا به کوه نگاه کردیم و گریه کردیم! و هزاران راز مگوی دیگر ! و یکهو گفتی که میروی و صورتت توی آشپزخانه از یادم نمی رود که اجاق گازت را تمیز می کردی برای تحویل دادن به صاحب جدیدش و برایش حرف میزدی و صورتت خیس خیس بود!!!